كردهاند كه نسب ثابت مىشود به عدلين يا به استفاضه، همين نسبى است كه تعريف كرديم نه مجرد از يك قبيله بودن، مثل بنى تميم و بنى خالد و بر فرضى كه حكم در لحوق به قبيله هم موقوف باشد به شهادت عدلين يا استفاضه، جواب همان است كه پيش مذكور شد كه آن در وقتى است كه مزاحمى در ميان آيد، نه مطلقا.
388 مكرر: سؤال: تنخواهى تخمينا ده سال قبل از اين، به ارث منتقل به شخصى شده و همان تنخواه را با حصه دو برادرش كه بر ذمه خود گرفته، سرمايه تجارت خود نموده و در اين سنوات با آن تنخواه معامله و استرباح مىكرده و نفقه و كسوه خود را از آن تنخواه بر مىداشته و همچنين نفقه و كسوه برادرها را بر مىداشته است و بعضى از سنوات از اصل مايه ناقص مىشده و بعضى از سنوات ربح زايدى بعد از اخراجات باقى مىمانده و در اين مدت هيچ خمس نداده است و حساب نفع و نقصان را هيچ نداشته است و بعد از چند سال، حصه برادرها را كه در ذمه داشته است به آنها رد نموده است، او با آنها بناى شركت گذاشته است و چند سال هم به عنوان شراكت معامله كردهاند، الحال كه از لطف الهى متنبه شده و اراده دارد كه ذمه خود را از خمس، برى نمايد معلوم او نيست كه اصل سرمايه او چند است، لكن علم دارد كه زايد از سرمايه كه از راه ربح براى او باقى مانده دارد. آيا طريق استخلاص او از خمس به چه نحو است؟ آيا بايد اعتبار اقل ما يعلم را در سرمايه بكند و بقيه را خمس بدهد يا نه؟ و حكم اينكه گاهى از سرمايه نقصان حاصل مىشده و گاهى ربح عايد مىشده چه چيز است؟ استدعا آن است كه طريق استخلاص آن فقير را كه ذمه او برى شود از خمس، هر چند از راه احتياط باشد بيان فرمايند. و اين كه قضيه برادرها درج شد به جهت اين است كه در وقتى كه بناى شركت با آنها گذاشته مجموع آنچه داشته است در آن حال، اصلا و ربحا (لو كان في هذا الوقت) با آنها بالمثالثه ميان گذاشته است.
جواب: آخوند! صاحب من! خدا تو را محافظت كند. من به چندين آشنايى مىكشم اينها ز تو - آشنا را حال اين، پس واى بر بيگانگان!... غرض تو دلسوزى مسلمانى است كه ذمه او فارغ شود. آخر، نه مرا هم، مردم مسلمان مىدانند. پس چرا