الطب الكبير يا فرشته نجات (فارسي) - محمد سرور الدين - الصفحة ١٧٦
سعدى عليه الرحمه در اين مورد مىگويد:
شنيدم گوسفندى را بزرگى * رهانيد از دهان وچنگ گرگى سحرگه كارد بر حلقش بماليد * روان گوسفند از وى بناليد كه از چنگال گرگم درربودى * وليكن عاقبت گرگم تو بودى شاعر ديگرى در اين مورد مىگويد:
قصهء شنيدم كه بوالعلابهمه عمر * لحم نخورد وذوات لحم نيازرد در مرض مرگ با اشاره ى دستور * خادم او (جوجه با) بمحضر او برد خواجه چو آن طير كشته يافت برابر * اشك تحسر زهر دو ديده بيفشرد گفت به طير از چه شير شرزه نگشتى * تا نتواند كست بخون كشد وخورد مرگ براى ضعيف امر طبيعى است * هر قوى اول ضعيف گشت، سپس مرد انسان مىخواهد شرايط موجوديت خود را بهتر نمايد، او براى خو آينده ى درخشان ترى را خواستار است. او همواره خواب بهشت مىبيند، آيا ممكن است اين انسان آرزوى گوشت در غذاى خود كند. خودتان را در مقابل يك سلاخخانه قرار دهيد، آيا عصر طلائى ميتواند عصر خون باشد. هيچكس راضى به خونخوارى وتغذيه از جنازه ى حيوانات نخواهد شد. مگر كسى كه احساسات غير بشرى داشته باشد. بديهى است چنين كسى از آدمخوارى هم مضايقه نخواهد داشت، اگر ما مىخواهيم گوشت بخوريم بايستى مثل درندگان گوشتخوار باشيم، طعمهء خود را با چنگ ودندان بدريم وآنرا تكه تكه كنيم وتازه تازه با استخوان، پوست، پشم عضلات واحشاء بخوريم وخونش راگرم گرم بياشاميم. گوشتخوارى يكى از ناخوشى هاى بشرى است اين خوديكى از صفات زشت وبد انسان وقابل نفرين است كه دامنگير ما شده است.
نابود ساختن حيوانات قشنگ كه همنشين هاى ما در زمين هستند وياران وهمبازيهاى ما مىباشند، بسيار ناشايسته وزائيده ى فساد وتباهى اخلاق است. سعدى ترحم بر پلنگ تيز دندان را ستمكارى بر گوسفندان ميداند. غافل از اينكه انسانهاى درنده ى عصر اگر چه دندان درندگى ندارند، ولى چاقويشان از دندان پلنگ حاضر تيزتر است.
(١٧٦)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 ... » »»