بر نمىخيزد، نزد " ام سلمه " رفت و ماجرا را برايش نقل كرد (1).
3 - وقتى پيامبر (صلى الله عليه وآله) در آخرين روزهاى حيات خويش از اصحاب درخواست كرد كه كاغذ و دواتى بياورند تا براى آنها چيزى بنويسد كه هرگز پس از آن گمراه نشوند، " عمر " از اين كار جلوگيرى كرد و ضمن نسبت هذيان دادن به حضرت اظهار داشت كه قرآن ما را بس است.
حاضرين اختلاف كرده با هم نزاع كردند تا جائى كه حضرت فرمود:
- " بلند شويد و از نزد من بيرون رويد ".
به همين خاطر " ابن عباس " همواره مىگفت: بالاترين مصيبت، مصيبتى بود كه نگذاشتند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آن كتاب را بر ايشان بنويسد و بجاى اطاعت پيامبر اختلاف كردند و هياهو نمودند (2).
4 - پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دو روز قبل از وفاتشان سپاهى را به فرماندهى جوان هجده ساله اى به نام " اسامة بن زيد " براى جنگ با روميان بسيج نمودند و همه مسلمانان را مأمور حضور در آن كردند و متخلفين را لعنت فرمودند با اين وصف گروهى از جمله " ابوبكر "