بفرمايد كه هر كه بميرد و اين زمامداران ظالم و خونخوار فاسق يا كافر را كه بعنوان رئيس و پادشاه بر كشورهاى اسلامى مسلط شده اند، نشناسد و از آنها اطاعت و پيروى نكند، مرده اش مانند مرده اهل جاهليت است. پس حديث دلالت مىكند كه در هر زمان بايد امام و پيشوائى از جانب خدا باشد تا مردم را به دين پروردگار بخواند و اين جز با عقيده شيعه راست نيايد.
مىگويند زمانى، محقق دوانى درس حديث مىگفت: چون به حديث مزبور رسيد از شاگردش خود پرسيد: شما درباره اين حديث چه مىگوئيد؟ شيعه را گمان بر اين است، مراد از امام، در زمان ما حضرت مهدى (عليه السلام) است، آيا مراد اين است يا نه؟
شاگردان گفتند: نه، مراد پادشاه وقت است.
محقق گفت: پادشاه اين زمان، شاه اسماعيل صفوى است. بنابراين بر ما واجب است كه از او پيروى كنيم و به سخنانش گوش فرا دهيم و عمل نمائيم.
در اين صورت به مقتضاى اين حديث بايد از مذهب اهل سنت خارج شده و به مذهب شيعه داخل شويم.
شاگردان از جواب عاجز ماندند و نتوانستند چيزى بگويند.
گويا محقق دوانى خواسته است با طرح اين سؤال به آنها بفهماند كه آنچه اهل سنت آن را مىگويند اشتباه است بلكه حق آن است كه شيعه بر آن رفته اند.
و او در اوائل امر بر مذهب اهل سنت بود، بعد به مذهب اماميه گرويد و كتابي را هم به اسم " نور الهداية " نوشت و در آن به تشيع خودش صريحا اقرار كرده است.