جوراب دلاق (1) وغيره را، و اما عصا و ته نيزه پس آن پاك نمىشود و در زمين كه خاك باشد و خشك باشد و پاك باشد هيچ اشكالى نيست كه به مجرد راه رفتن يا ماليدن پا بر آن، به حدى كه اثر نجاست از او زايل شود پاك مىشود و اثر نجاست در بول معلوم نمىشود رفتن آن، مگر به خشك شدن، بلكه هر گاه آنقدر راه رود بر روى زمين نمدار كه بقاى ترى بول معلوم نباشد كافى است، هر چند در كف پا، نم باقى باشد كه معلوم نباشد كه از بول باقى مانده، يا از زمين پس همان قدر كه مظنه حاصل شود كه اگر زمين خشك مىبود اثر ترى بول رفع شده بود در زمين نمدار راه رفتن و پاى ماليدن كافى است و همچنين است حال اثر ترى غايط و غير آن بعد از زوال عين.
و سنگ فرش و آجر، خالى از اشكال نيست هر چند دور نيست كه در صورت فرش به سنگريزه، بلكه مطلق سنگ هم اكتفا توان كرد و آلودگى گل در روى برف كافى نيست از براى تطهير و غبارى كه در روى آجر باشد يا مثل آن كافى و اشكالى نيست، و اما مطهر بودن گل، پس آن مشكل است و اگر قايل نشويم به مطهر بدون در فصل زمستان حرج عظيم لازم مىآيد دور نيست كه حكم به طهارت توان كرد و شبهه كه در آن كار را مشكل مىكند اين است كه مثلا هر گاه ته كفش يا ته پا، در ميان بول گذاشته شود يا غير آن را از آنجا بر روى گل بگذارد و اين رطوبت بول و نجاست بر طرف نمىشود و بر هر گلى كه مىگذارد آن را هم نجس مىكند و دفع اين به همان مىشود كه سابق گفتيم كه همان قدر راه رفتن كه اگر زمين خشك بود رطوبت را زايل كرده بود كافى باشد و در آنجا اكتفا به همان قدر بشود كه علم به بقاى ترى نجاست باقى نماند، اگر علم به زوال آن هم حاصل نشود بايد كه زمين نمناك هم مطهر بول و امثال آن نشود و آن خلاف مقتضاى اطلاقات فتاوى و اخبار است.
و بعضى اخبار كه اشعار دارد به اشتراط خشكى زمين، دلالت واضحى ندارد و ظاهرا كسى به آن عمل نكرده و توهم اينكه خود گل نجس مىشود چگونه چيز ديگر را پاك