عالمتاب زدوده و دست تمنا بر بيكرانه هستى گشوده و آن عزيز مصر وفا را شب و روز مىطلبيم، تشعشع فجر ظلمت شكاف را مشعل هدايت طريق پر پيچ و خم خويش ساخته و به مشرق انوار ازلى و تجليگاه پرتو قدسى با ديدگانى پر نم از زلال شوق و شبنم اشتياق خيره شده و بدين سان ره مىسپاريم تا پاى جان، در سلك وصل جويان نيك مشرب نهاده و گرد ره آنان را توتياى زجاج جان و كحل البصر ديده دل سازيم.
همچو نسيم سبكبال سحرى با براق مناجات و رفرف طاعات از موج مواج اثير صبحگاهان عبور و آئينه دل را با لمعه لمعه پرتو آن مهر عالم فروز و عالم سوز منور مىداريم.
خمار آلودگان باده وصال و تشنگان جام تقرب در تشويشى جانفرسا، سر بر در خمخانه وحدت، منتظر كرشمه شراب ساقى السقايند تا دردشان به دردى دوا و دلشان به جرعه اى صفا يابد، آنانى كه هست هستى خويش را در نيستى و بقاء خود در فناء في الله طالبند.
سلام، سلام بر حافظ اسرار ربانى، سلام بر محرم رموز سبحانى و پرده نشين حريم روحانى.
سلام بر علم منصوب و درود به علم مصبوب سلام بر تو اى ميثاق مؤكد و اى ميعاد مسلم سلام بر تو اى آنكه جبهه هاى نور بر محور عشق تو مىچرخيد و نورانيت سيماى سينا پيمان محبوب از انوار جمال جميلت گلگون مىگشت.
سلام و درود بر تو، توئى كه مربى عقلى و معطى علم، توئى كه محيى روحي و حيات جان.
اى محرم راز شب زنده داران صغير و اى انيس عارفان كبير در دل شبهاى روحانى، آنان كه به شوق چشيدن شهد شيرين وصل، بىستون ناهمواريها و سختى ها را با تيشه همت و مردانگى شكافته و بى شك جمال جميل تو را كه جلوه اى از كانون معرفت است در آئينه سرخ فام شفق چه خوش به نظاره