العقد الحسيني - والد البهائي العاملي - الصفحة ١٧
ألبسها ولا اغسلها وأصلي فيها قال نعم قال معاوية فقطعت له قميصا وخطته وفتلت له إزارا ورداء من السابري ثم بعثت بها إليه في يوم الجمعة حين ارتفع النهار فكأنه علم ما أريد فخرج فيها إلى الجمعة ومثله كثير (1) تبيين فيه تزيين قد يقدم الظاهر في موارد منها إذا شك في فعل شئ بعد تجاوز محله أو بعد خروج وقته فإن الظاهر أنه فعله إذا الغالب من حال المؤمن فعل الشئ في محله والأصل عدم فعله فيقدم الظاهر على الأصل ولكن لا طريق للعلماء في ذلك إلا النص لأن الأصل دليل قوي لا يجوز العدول عنه إلا بدليل أقوى منه كالنص

(1) فصل احتياط به چه شرائطي رواست أين طهارت ظهر اگر چه درجه باز پسين است فضل وى نيز بزرگست وليكن بشرط آنكه أدب وى نگاه دارد ووسوسه واسراف را بدان رآه ندهد چون بحد وسوسه واسراف رسد مكروه وناپسنديده بوده وباشد كه بزه كار گردد وأين احتياطها كه عادت صوفيا نست از جورب داشتن وازار بسر در گرفتن وآب پاك به يقين طلب كردن وآفتابه نگاه داشتن تا كسى دست بروى فرانكند همه نيكوست وكساني را از فقهاء وديگران كه آن نگاه ندارند نيست كه برايشان اعتراضي كنند إلا بشرطي وايشان را نيز نيست كه برفقها وديگران كه احتياط نكنند اعتراض كردن أصلا چه آن احتياطها نيكوست ولكن بشش شرط شرط أول آنكه بسبب روز گاربردن بدان از كارى فاضل تر از آن باز نماند چه اگر كسى را قدرت آن باشد كه بآموختن علمي مشغول شود كه آن زيارت كشفي باشد يا بكسبي مشغول شود كه آن كفايت عيال وى بود تا أو را از خلق سؤال نبايد كردن واز دست مردمان نبايد خوردن وروزگار بودن باحتياط طهارت ويرا باز دارد أزين نشايد كه بدين احتياطها مشغول شده كه أين همه مهمتر است از احتياط طهارت وبچنين سبب بود كه هرگز صحابه بچنين احتياطها مشغول نشدند كه ايشان بكسب وجهاد وطلب علم وبكارهاي مهمتر أزين مشغول بود ندو برأي أين بود كه پاى برهنه برفتندى وبر زمين نماز كردندى وبرخاك نشستندى وطعام خوردندى ودست بركف پاى ماليدندى واز عرق ستوان حذر نكرد ندى وجهد بيشتر در پاكى دل كردندى نه در پاكى تزوجا مه پس اگر كسى بدين صفت بود صوفيا نرا بروى اعتراض نرسد وكسى كه بكاهلى از احتياط دست بدارد ويرا نشايد كه بر أهل احتياط اعتراض كند كه كردن احتياط از ناكردن فاضل تر است شرط دوم آنكه خويشتن از ريا وورعونت أين نگاه دارد كه هركه احتياط كند از سرتا پاى وى منادى ميكند كه من پارسا أم كه خويشتن چنين پاك ميدارم ووى را از آن شرفي پديد آيد اگر پاى برزمين نهد يا از آفتابه ديگرى طهارت كند ترسد كه از چشم مردمان بيفتد بايد كه خويشتن را درين بيازمايد ودر پيش مردمان پاى برزمين وراه رخصت سپرد ودر سر تدارك احتياط بكند اگر نفس وى در أين منازعتي كند بداند كه آفت ريا بوى رآه ياقته است اكنون بروى واجب بود كه پاى برهنه رود وبر زمين نماز كند واز احتياط دست بدارد كه ريا حرام است واحتياط سنت چون از حرام نتواند حذر كرد إلا بترك احتياط بروى واجب بود ترك احتياط گفتن شرط سيم آنكه گاهگاه نيز رآه رخصت مى رود واحتياط بر خويشتن فرض نكرداند چنانكه رسول از مطهره مشركي طهارت كرده است وعمر رضي الله عنه از سبوى زنى ترسا طهارت كرده است وايشان در بيشتر أحوال بر خاك نماز كردند وكسى كه در خفتن ميان خويش وميان خاك هيچ حجاب نكردى ويرا بزرگتر داشتندى پس چون سيرت ايشان را مهجور كند وناشايست دارد ونفس مسامحت نكند موافقت ايشان را دليل آن باشد كه نفس درين احتياط شرفي يافته است باشد كه دست أزين بدارد شرط چهارم آنكه هر احتياطي كه در آن رنج مسلمانى باشد دست بدارد كه رنجاندن دل خلق حرام است وترك احتياط حرام نيست چنانكه كسى قصد آن كند كه دست وى بگيرد رد سلام يا معانقه كند ودست وروى وى عرق دارد خويشتن باز كشد أين حرام باشد بلكه خلق نيكو وتقرب بدان مسلمان در ينوقت از هزار احتيتط مبارك تر بود وفاضلتر وهمچنين اگر كسى پاى بر سجاده وى نهد واز آفتابه وى طهارت كند واز كوزه وى آب خورد نشأ يدكه منع كند وكراهت اظهار كند كه رسول الله عليه وآله آب زمزم خواست عباس رضي الله عنه گفت دستهاى بسيار در آب كرده اند وشوريده كرده تا ترا دلوى خاص طلب كنم وآب بر كشم گفت نى من بركت دست مسلمانان دوست تر دارم وبيشتر قرا آن جاهل أين دقايق نشناسند و خويش اندر چينند از كسى كه احتياط نكند ووى را برنجانند وباشد كه با پدر ومادر ورفيق وبرادر سخنهاى درشت گويند چون دست بافتابه وكوزه ايشان دراز كرده باشند وأين همه حرام است چگونه روا باشد بسبب احتياطي كه واجب نيست وبيشتر آن باشد كه قومي كه أين كنند تكبري در سر اسشان پديد آيد كه منت بر مردمان نهند كه ما خود چنين ميكنيم وبغنيمت دراند كه خويشتن از كسى فرآهم گيرند تا وى را برنجانند وپاكى خويش عرضه كنند وفخر خويش پديد آرند وديگران را نجس نام كنند بدانكه چنانكه صحابه اسان فرا گرفته باشند فراگبرد واگر كسى در استنجا بسنگك اقتصار كند أين خود از كباير شناسند وأين همه از خباثث اخلاق است ودليل نجاست باطن است ودل پاك داشتن از أين خباثث فريضة است أين همه سبب هلاكت است واحتياط دست بداشتن سبب هلاكت نيست شرط پنجم آنكه در خوردنى وپوشيدنى وگفتنى نگاه دارد كه آن مهمتر است چون مهمتر دست ندارد دليل آن بود كه أين احتياط برأي رعونت يا برأي عادت ميكند چنانكه كسى طعام خورد در وقتي كه گرسنگى وى بضرورت نباشد آن گاه تا دست ودهان نشويد نماز نكند وأين مقدار نداند كه هرچه نجس است بي ضرورت چرا ميخورد واگر پاكست دست چرا مىشويد پس با جامه‌اي كه عاميان شسته باشند نماز مى نكند وطعلعى كه در خانه عاميان پخته باشند چرا ميخورد واحتياط در پاكى لقمه مهمتر است وبيشتر أين قوم در خانه بازاريان طعام پخته خورند وبر جامه ايشان نماز نكنند وأين نه نشان صدق باشد در كار شرط ششم آنكه أين احتياط بمنكرات ومنهيات ادا نكند چنانكه بر سه بار زيادت كند در طهارت كه بار چهارم نهى است يا طهارت دراز بكشد ومسلمانى در انتظار وى مى باشد كه أين نشايد يا آب بسيار بريزد تا نماز أول وقت تأخير كند يا امام باشد أهل جماعت در انتظار دارد يا مسلمانى را وعده داده باشد بكارى وآن دير مى شد يا بسبب آن روز كار كسب وى مى بشود وعيال وى ضايع مى ماند كه أين چنين كارها بسبب احيتاطى كه فريضة نيست مباح مگردد يا سجاده فراخ فروا كند در مسجد تا كسى جامه بوى نزند كه از أين سه چيز منكر بود يكى آنكه پاره ء از مسجد غصب كرده باشد از مسلمانان وحق وى بيش از آن نيست كه وى سجود كند ودوم آنكه صف چنين پيوسته نتوان داشت وسنت آنست كه كتف بكتف برادر أو روپيوشته سوم آنكه از مسلمانى حذر مى كند چنانكه از سگك ونجاستها حذر مى كنند وأين نشايد وهمچنين منكرات بسيار كه بسى قراى جاهل بسبب احتياط ارتكاب كنند وندانند تمام شد آنچه مناسب بود نقل آن در أين مقام.. مصحح
(١٧)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 ... » »»