ولى مسلما همان قدر كه ترسيم چنين جهانى در افق خيال آسان است، از نظر عمل فوق العاده مشكل وطاقت فرساست، ولى به هر صورت، بشريت ناگزير است چنين راهى را بپيمايد و به آن، واقعيت عينى دهد كه در غير اين صورت راهى جز تباهى و نابودى ندارد.
خطوط اصلى نظامات چنين جامعه اى در روايات اسلامي با اشاراتى كوتاه و پر معنى ترسيم شده، و با اينكه عباراتى است كه از سيزده يا دوازده قرن پيش به دست ما رسيده، كاملا زنده و تازه است.
و در اينجا به چند قسمت حساس آن اشاره مىكنيم:
1 - پيشرفت فوق العاده علوم در عصر مهدى (عليه السلام) هيچ برنامه انقلابى بدون يك جهش فكرى و فرهنگى، پايا و پويا نخواهد بود و رشد و تكامل لازم را نخواهد يافت لذا بدون شك، نخستين گام در تحقق بخشيدن به چنين هدفى، اقدام به يك انقلاب فرهنگى است كه افكار را از دو سو به حركت درآورد.
از طرفى در زمينه علوم و دانشهائى كه مورد نياز يك جامعه آباد و آزاد و سالم است (اين از نظر مادى و روبنائى) و از سوى ديگر در زمينه آگاهى به اصول يك زندگى صحيح انسانى آميخته با ايمان در جهت معنوى و زير بنائى.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) چنين مىخوانيم:
" العلم سبعة وعشرون حرفا فجميع ما جائت به الرسل حرفان، فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين، فإذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفا، فبثها في الناس وضم إليها الحرفين حتى يبثها سبعة و عشرين حرفا ".
(علم ودانش بيست و هفت حرف (بيست و هفت شعبه و شاخه) است، تمام آنچه پيامبران الهى براى مردم آوردند دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناخته اند اما هنگامى كه قائم ما قيام كند