تراجم الرجال - السيد أحمد الحسيني - ج ٢ - الصفحة ٦٣٦
... راست نيامد بمصاف كردان ... كه بر خواست دگر باز افتاد ... همه گوش شد رفت بمى از هوش ... كه خوش آواز افتاد (1) سرچه گو در قدمش بر سر بازى شد هر كه با تيغ زبان توريان باز افتاد وله هذا الرباعي:
اين قوم دغل كه رويشان باد سياه * دورند زمرد مى چو طاعت ز گناه از بسكه بود در سر شان باد غرور * حيرت دارم كه چون بجا مانده كلاه وله أيضا:
با خلق بخلق باش و دشمن كن دوست * فرع نكو دليل بر اصل نكو است فيض واجب در خور استعداد است * باريكى اين آب ز كم ظرفي جواست و من رباعياته أيضا:
آنكس كه سخن در انجمن مىگويد * پيوسته حديث ما و من مىگويد در پرده سخن گو اگر از مغز پرى * نايى است كه بى پرده سخن مىگويد وله أيضا هذا الرباعي:
هر كس كه بغيبت بد من مىگويد * گر فكر كند به خويشتن مىگويد آيينه صفت ظاهر و باطن روشو * طوطى است كه در عقب سخن مىگويد وقال هذه الرباعية أيضا:
اى از گل رخسار تو مه در تب و تاب * و از باد لبت دهان ياقوت پر آب گويا كه تو را ز كل سرشتست خداى * كامد به مشام از عرقت بوى گلاب

(1) في هذين البيتين كلمات ذهبت في التجليد.
(٦٣٦)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 ... » »»
الفهرست
الرقم العنوان الصفحة