السبزواري في سبزوار، ملك نسخة من كتاب " الأسفار " في سنة 1320 وكتب على أوائلها قيودا وحواشي دالة على تبحره في المعقول، وهو أديب شاعر بالفارسية يسلك في شعره مسالك العرفاء، ولعله كان يتخلص في شعره ب " اطوار "، ومن شعره قوله:
از درد وغمت اگر خروشان شد مى * ورانكه ز شور باده جوشان شد مى كى راه بخمى به مرامي دادى * چون همدم ويار مى فروشان شد مى وقال:
خواهم صنمى ساده به دام اندازم * در نرد محبتش دل و دين بازم بوسم لبش و نوش كنم جام شراب * آن جام همين باشد و اين آغازم وقال:
بر درد تو دلبر از مرهم توبه * ور پى تو دمى زدم از ان دم توبه ورانكه پشيمان شدم از كرده ء خويش * گفتم كه گنه كارم از ان هم توبه وقال:
نارفته به راه عاشقى كامى چند * ناخورده ز باده صفا جامى چند از فقر زنند لاف هر شام و سحر * بد نام كننده نكو نامى چند وقال:
زندام كه ز نيستى بهست آمده ام * سر مست و خراب و مى پرست آمده ام گفتند بروز مستيم پاى نبود * زان است كه من دست بدست آمده ام وقال:
آن مى خواهم كه سينه ام طور كند * در راه خدا ز هستيم دور كند هر مرده دلى كه بنگرد بر جامش * از وجد وطرب جهان پر از شور كند وقال: