سرمايه ء سعادت پيرايه ء دول سر دفتر كرامت سرمايه ء عطا پشت پناه طايفه أهل علم وفضل اميد گاه زمره ء سادات أتقيا آن صاحبي كه چشم فلك مثل أو نديد آن سرور اكابر اصحاب اصفيا أي آنكه در حمايت جاه تو فارغ است دلهاى عالمى چه زميد أو منتها باغ بهشت گلشن حور نسيم خلد تمثالي از روايح خلق خوش شما داغ جبين دشمن قدر تو قد هلك مهر نگين والى جاه تو قد نجا ابر عطاى تو زپى نشوه ء هنر دارد هميشه تازه نهال اميدها افسوس ميخورم كه بقاياى عمر من در خدمت تو صرف نشد پيش ازين چرا من بعد اگر بعمر طبيعي رسم كه من جان منست خدمت درگاه اين سرا سيمرغ قاب قربى كز عين عدل تست در باغ عيش نغمه سرا طوطى رجا من بلبل ضعيف كه در گلشن هنر دارم بمدح جاه تو صد برگ صد نوا
(٥٣٠)